کفش‌های عجیب

اقتباس متن: ناشناس
زمان: 00:26:47
4.93
اپیزودهای این قصه
کفش‌های عجیب
خلاصه:

در بغداد مردی به نام خالد زندگی می کرد. او وضع خوبی داشت و محتاجِ کسی نبود، اما سر و وضعش خوب نبود و هرکه او را می‌دید، فکر می‌کرد فقیر است. او از خدا تشکر نمی‌کرد و خسیس بود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (173 votes, average: 4,93 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *