شوخی‌های گرمازدگی

نویسنده: آلبرتو موراویا
زمان: 00:20:18
4.81
اپیزودهای این قصه
شوخی‌های گرمازدگی
خلاصه:

تابستان که می‌رسد همیشه هوس فرار به سرم می‌زند شاید چون هنوز جوانم و تا به حال نتوانسته‌ام به خودم این حقیقت را بقبولانم که شوهری هستم و پدر خانواده‌ای. در تابستان در خانه‌های ثروتمندان صبح پنجره‌ها را می‌بندند و هوای تازه‌ی شب در اتاق‌های وسیع و تاریک می‌ماند

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (133 votes, average: 4,81 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *