تیزچنگال ماهیچه‌دوست

نویسنده: خسرو ماکان
زمان: 00:51:52
4.5
اپیزودهای این قصه
تیزچنگال ماهیچه‌دوست
خلاصه:

یکی بود و یکی نبود، سالها پیش گربه ای زندگی می کرد که همه موشها از دست این آقا گربه جان به لبشان رسیده بود. در تمام شهر و اطراف آن هیچ موشی نبود که وقتی نام تیزچنگال ماهیچه دوست یعنی همین آقا گربه را بشنود به لرزه نیفتد یا وقتی از دور او را ببیند از جان خودش نا امید نشود. از هیبت و یال و کوپال و چنگ و دندانهایش نپرسید که هر چه بگویم کم گفته ام، گربه نگو بگو شیر، شیر نگو بگو ببر وپلنگ ، ببر و پلنگ نگو بگو اژدها…

 

یرداش‍ت‍ی‌ از آث‍ار ادب‍ی‍ات‌ ک‍ه‍ن‌ ف‍ارس‍ی‌ /موش و گربه / عبید زاکانی

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (36 votes, average: 4,50 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *