برگ‌های گیلاس و سوت اسرارآمیز

نویسنده: اوسامو دازای
زمان: 00:17:19
4.42
اپیزودهای این قصه
برگ‌های گیلاس و سوت اسرارآمیز
خلاصه:

نفهمیدم صدای چیست و گمان کردم که دیگر واقعا دیوانه شده‌ام. مثل سنگ سر جایم خشکم زد. فریاد بلندی کشیدم…!«هر بار که مثل حالا شکوفه‌های گیلاس می‌ریزند و فقط برگ‌های تازه روی درختان باقی می‌ماند، یاد آن روز
می‌افتم.» پیرزن داستانش را این‌طور آغاز می‌کند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (146 votes, average: 4,42 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *