بدو بیروت، بدو

نویسنده: محمد طلوعی
زمان: 00:47:34
به اشتراک گذاری:
4.74
اپیزودهای این قصه
بدو بیروت، بدو
خلاصه:

ما روی ابرهای پنبه‌ای در تعقیبِ ظلمت بودیم. الان که سه‌روز است توی هتل منتظرم می‌گویم ما، آن‌موقع هنوز نمی‌دانستم مایی در کار است، تنها نشسته بودم روی صندلیِ‌ای، ردیف ۲۱، روی بالِ ایرباس ۳۲۰ و به ابرها نگاه می‌کردم.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (53 votes, average: 4,74 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *